RSS feed
Comments Feed

سايت‌هایی که می‌‌بینم:

The NY Times
Slashdot.org
kurzweilai
The New Yorker



نوشتن نیکوست و تفکر نیکوتر.
-هرمان هسه



نقل مطالب اين وبلاگ با ذکر منبع آزاد و استفاده از آن‌ها در جاي ديگر منوط به بيداري وجدان و کسب اجازه است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?


Monday, November 29, 2004

[+]  me, me, me, dupe me!

"I don't wanna make U dupe me", you said.

By Armatil at 11/29/2004 04:06:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


[+]  راز بقای آخر شب

ای عزیزترین یار،
    یادت می‌آید آن موقعی که با هم زندگی می‌کردیم، یک شب جلوی تلویزیون روی کاناپه دراز کشیده بودی، سرت روی پایم بود و من داشتم چرت می‌زدم. آخر هیچ موقع علاقه‌ای به رازِ بقایِ آخرِ شب نداشتم، این را در همان جلسه‌ی خواسته‌گاری هم که پرسیدی گفته بودم.
    من آرام برخاستم، زیر سرت را که اکنون خالی شده بود با بالش کوچک کنار دستم پر کردم، بوسه‌ای بر پیشانی‌ات چسباندم و در حالی که درِ اتاقِ تنهایی‌ام را پشت سرم می‌بستم گفتم که امشب باید زود بخوابم، فردا روز پر کاری خواهد بود.
    و شرط می‌بندم که هیچ موقع حتی زمانی که برای آخرین بار به خانه‌ام که اکنون مال شما شده بود آمده بودم تا چمدان بزرگ‌م را پر از خرت‌و‌پرت‌هایم کنم، نفهیمیدی.
نفهمیدی که آن شب تا صبح بیدار بودم. تا خودِ خودِ خودِ صبح بیدار بودم و داشتم رمان تازه چاپ شده‌ات را که همان روز خریده بودم، می‌خواندم و به «شب‌ بخیر»ی که بی‌جواب مانده بود فکر می‌کردم.

3:47 بامداد.

By Armatil at 11/29/2004 03:12:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Saturday, November 27, 2004

[+]  درخت گلابی و نردبان همیشه آویزان

آهنگ‌ساز ماهری شده بود. هر وقت قطعه‌ی جدیدی می‌نوشت برام اجرا می‌کرد و من همیشه با شنیدن‌شون به‌ش حسودیم می‌شد. البته تجربه‌ی این حس ناخوشایند دیگه کمتر اتفاق می‌افتاد؛ اونقدر سرگرم کار و زندگی شده بود که تامین خرج زندگی مجردیش وقت کمی برای نوشتن قطعات جدید براش می‌گذاشت.
بعضی موقع‌ها که زنگی می‌زد و دعوتم می‌کرد برای شنیدن ساخته‌ی جدیدش می‌فهمیدم که همین تازگی‌ها با یکی از دوست‌دختراش دعواش شده بوده، پسر خوش‌برخورد و جذابی هم بود، بماند که خیلی ها به خاطر اجرای زیبای ویولون‌ش عاشق‌ش شده بودند. هیچ موقع راست‌ش رو نفهمیدم اما خیلی وقتا فکر می‌کردم خودش عمداً دعوا راه می‌نداخته که به هم بریزه و بشینه بنویسه.
تقریباً فراموش‌ش کرده بودم، حتی آدرس‌ش هم عوض شده بود. دیروز دوباره بعد از مدت‌ها که ازش خبری نبود، زنگ زد.
داشت دعوتم می‌کرد برای شنیدن آهنگی که برای پسر کوچولوی تازه متولد شده‌اش نوشته بود...

1:00 بامداد

By Armatil at 11/27/2004 02:23:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Friday, November 26, 2004

[+]  آب قند


بازی‌گر‌های خوب رو من جزو اون دسته‌ای از آدم‌هایی می‌دونم که از نظر هوشی در سطح بالایی قرار دارند.

یادم نیست، اما دوتا بازی‌گر بودند که با هم خوب کنار اومده بودند و تونسته بودند بدون مشاجره‌های خیلی اساسی کنار هم بمونن، شاید به هم‌دیگه اصلاً اهمیت نمی‌دادند.

بازی‌گر خوب که می‌تونه اون‌طوری باشه که می‌خوای، البته اگر براش مهم باشی،

لیوان آب‌قند فراموش نشه... خیلی‌ها با دیدن‌ش فشارشون کله‌مللق شده. می‌گن مرد آرزوهای خیلی‌هاست، بازی‌گر خوب.

و حقیقت، ناموجود‌ترین مفهوم؛ رو از اون می‌خوای. در حالی که هر کدوم از بازی‌ها که بیشتر به نفع‌اش باشه اون رو بیشتر ادامه می‌ده بازی‌گر خوب.

فرق این‌ها رو نمی‌فهم‌ام هنوز: بازیگر، حساب‌گر، منطقی، آینده‌نگر...

تمام شد.

gentleman of the lon

5 و 53 دقیقه‌ی عصر همان روز.

By Armatil at 11/26/2004 02:17:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


[+]  فتو‌تراپیسم منفی

1- وقتی رفت، چراغ‌ همه خاموش شده بود، هیچ کله‌ی زردی روشن نیست، حتی اون هم‌سابه‌ی اون‌وری که سر کل‌کل باهاش سه روز چراغ‌ اتاق‌مو خاموش نکردم هم دیگه رفته بخوابه. صدای یک زنگ کوچیک و : "من تو رو نمی‌فهمم، تو منو، دنیاهامون یکی نیست، سازگار هم نیست، ببخش منو، این مدت نخواسته ناراحت‌ات کردم،واقعاً می‌گم، بای."

2- " راستش رو بگو، تو تا حالا هیچ جوری دست‌ات به نامحرم نخورده؟!" و دست‌ش رو از تو دست‌ات کشید بیرون.

چهارشنبه‌ی لعنتی...

3- " هر کسی یه مرضی داشت، یکی فقط می‌خواست نگاه‌‌ کنه،‌ یکی فقط دوست داشت دماغ رو گاز بزنه. اما اون فقط دوست داشت ببینه بیشترین محیط رون‌ پاهای دوستاش چقدره، اصلاً دوستاش رو با اندازه‌ی محیط رون‌‌هاشون می‌شناخت، بیشتر از همه 104 رو دست داشت که وقتی خواسته بود اندازه‌اش رو بگیره، 104 بی‌هوا گردن‌ش رو گاز گرفته بود و دو روز همون طور خون‌ریزی داشت. چقدر وقتی مثل سرخ‌پوستا رو صورت هم‌دیگه با خط‌های قرمز نقاشی می‌کردند، خندیده بودند."

5 و 21 دقیقه.

By Armatil at 11/26/2004 02:16:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


[+]  full-service date

سلام،

1- از لبه‌ی پشت‌بام می‌شد لیموزین شش دری که پایین منتظرش بود رو دید، پاش رو عقب کشید، فکر کرد وقتی بدونه حتی تونسته بوده جایزه‌ی نوبل رو هم بگیره بیشتر دل‌ش آتیش می‌گیره، اما نتونست خودش رو راضی کنه به آزردن‌ش. تو همون لیمو تو راه بیمارستان احساس سبکی کرد...

2- از همون روز به این فکر می‌کرد که اگر فقط ده سال دوام بیاره و بدون اون زنده بمونه، کافی خواهد بود.

3- اون قدری کارش بالا گرفت که فهمید نمی‌تونه آدم خوبی باشه، نمی‌تونست خودش رو راضی کنه به گول زدن‌اش، تصمیم گرفت برگرده و یه دانش‌مند بشه.

4 و 28 دقیقه‌ی عصر

By Armatil at 11/26/2004 02:13:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


[+]  حرفه‌ای همیشه تازه‌کار

دم در تازه‌کارها بودند که بازی می‌کردند. انتهای سالن پر از دود رو هیچ موقع ندیده بود، اما معمولاً آدم‌های مختلف رو می‌شد همیشه سر همون میز همیشه‌گی‌شون پیدا کرد.
وقتی سر میزی احساس می‌کرد که کم‌کم ممکن ببازه یه مدتی پیداش نمی‌شد، و وقتی برمی‌گشت اون‌قدری تکِ پیک همراه‌ش بود که برای آخرین بار سر اون میز با اقتدار کامل ببره.
هر کدوم از دوستان‌ش رو که اولین بار وقتی ترم دوم دانش‌گاه، اون موقعی که برای فراموش‌کردن مزخرفاتی که به‌ش تاریخ فلسفه می‌گفتند؛ با هم می‌اومدند اون‌جا، رو الان می‌شد سر یک میز ثابت پیدا کرد. از روی صدای خنده‌های بلندشون می‌تونست به راحتی بگه که چند بطری باخته‌اند.
وقتی وارد می‌شد باید از جلوی میزهایی که قبلاً برده بودشون به طرف انتهای سالن می‌رفت. روی صندلی خالی که نشست، تقریباً نمی‌شد دوستان دم در رو هم از بین دود غلیظ تشخیص داد.
شچاعت کافی برای تحمل رقیبی که احتمال داشت ازش ببازه رو نداشت. شب‌ها کابوس می‌دید که به انتهای سالن رسیده،‌ تمام کارت‌هاش تکِ‌پیک هستند، اما می‌بازه، همه‌ی سالن دورو برش جمع‌ شدند و دودهای سیگاراشونو فوت می‌کنند تو صورتش.

4 عصر

By Armatil at 11/26/2004 01:51:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Wednesday, November 24, 2004

[+]  بمب برای از دست ندادن، برای نمردن، کشته نشدن، نادیده‌گرفته نشدن

arabian gulf

وقتی که به این سایت رفتید، اگر تول‌بارِ گوگل رو دارید براش رای مثبت بدین لطفاً.( یعنی روی اون کله‌ی زرد کلیک کنید.)


این رو هم ببینید دیگه. نتیجه‌ی جستجوی گوگل.

Google the web for "Arabian Gulf"


و اگر دیدید که این دو تا لینک به یک سایت می‌رسند، بدانید و آگاه باشید که بمب گوگلی درست شده است.(توضیح: لینک گوگل در واقع چیزی هست که برای آدم‌های خوش‌شانس (!!) درست شده تا مستقیماً توسط گوگل به اولین نتیجه‌ای که بالاترین رتبه رو داره، فرستاده بشن.)

1-Feeling Luck about googling for Arabian Gulf??
2-arabian gulf


پی‌نوشت: این بار هم گوگل نشون داد الکی نیست من این‌قدر باهاش نفس می‌کشم. به تعریف گوگل از خلیج‌فارس و خلیج‌عربی نگاه کنید. خواهید دید که از نظر گوگل چیزی به اسم خلیج‌عربی تعریف نشده.

By Armatil at 11/24/2004 02:55:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Tuesday, November 23, 2004

[+]  باغ‌چه‌بان خوب نگاه کن، من می‌شنوم.

تو به من خندیدی
و ندانستی من
به چه دل‌هوره از باغ‌چه‌ی هم‌سایه،
سیب را دزدیدم.
باغ‌بان از پی من، تند دودید.
سیب را دست تو دید،
غضب‌آلوده به من کرد نگاه،
سیب دندان‌زده از دست تو افتاد به خاک...
و تو رفتی‌ و هنوز
سال‌هاست که در گوش من آرام آرام،
کش‌کش گام تو تکرار کنان،
 می‌دهد آزارم.
و من اندیشه کنم،
غرق‌ این پندارم،
که چرا
خانه‌ی کوچک ما
سیب نداشت

 


«حمید مصدق»

By Armatil at 11/23/2004 03:47:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Saturday, November 20, 2004

[+]  Life does NOT have a pattern to follow.

To understand is to perceive patterns – Isaiah Berlin

So, I guess you're here for the meaning of life

By Armatil at 11/20/2004 01:29:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Wednesday, November 10, 2004

[+]  صبح / شب/ فردا / هم‌چنان

خب، یک چند وقتی هست که چیزی ننوشته‌ام این‌جا. اوضاع کمی زیاده از حد پیچ‌درپیچ است. این انتخاب موضوع پروژه بیش‌تر از آن‌چه فکرش را می‌کردم بغرنج شده است. در کم‌تر از یک هفته احساس می‌کنم تمامی علائق خودم را از دست داده‌ام. وقتی از موضوع پروژه انتظاری مثل انتظاری که من دارم داشته باشی و کسی که باید کمک‌ات کند آن‌قدر درجه‌ی آزادی‌ات را زیاد کرده باشد که احساس کنی هر ساعت فاصله‌ات با مرز ناپایداری در حال نصف شدن است....

این تصور که شاید بتوانم با صحبت کردن با استاد گران‌قدر،‌ گلوله‌ی نخِ سفید، اید‌ه‌ای بگیرم، رفتم دنبال پیدا کردن‌اش و وقت گرفتن و این کارها. هاها!‌ این حتی از من هم دیوانه‌تر است. آخرش یک چیز‌هایی می‌گفت بیا و یک کاری انجام بده در مورد تخمین و پیش‌بینی حالت خورشید و این‌که این انفجار خورشیدی بعدی کی می‌رسد.

بعد هم که رسیدم خونه از بس خسته بودم تا سحر روز بعد را خوابیدم و الان دوباره باید نشست و پیدا کرد پرتغال‌فروش را...

دوستان از «غم حقیقی»، «رنج‌های انسانی»‌ و « تنظیمات زمانی» نوشته‌اند. نمی‌دانم،‌ شاید خاصیت این قسمت از فصل پاییز باشد چنین حالتی، اما هرچه هست اصلاً چیز خوبی نیست. مخصوصاً رفتن و برنگشتن برای چند سال.../

این هم در حد کلمه، برای این‌که در خاطرم و یا در خاطراتم باقی بماند.Sempron 2.5 & GIGABYTE

آن جنگی را هم گفته بودم در موردش خواهم نوشت هنوز از یاد نبرده‌ام،‌ اما کم‌کم دارم سعی می‌کنم این‌کار را انجام بدهم.

 

 

By Armatil at 11/10/2004 06:19:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Saturday, November 06, 2004

[+]  never ever !


آدم بايد هر روز مقداري موسيقي گوش کند، يک شعر خوب بخواند، يک نقاشي قشنگ ببيند و اگر پا داد يک جمله عاقلانه نيز بگويد.

(گوته)
 

ROMANCE MATHEMATICS

  • Smart man + smart woman = romance

  • Smart man + dumb woman = affair

  • Dumb man + smart woman = marriage

  • Dumb man + dumb woman = pregnancy

OFFICE ARITHMETIC

  • Smart boss + smart employee = profit

  • Smart boss + dumb employee = production

  • Dumb boss + smart employee = promotion

  • Dumb boss + dumb employee = overtime

By Armatil at 11/06/2004 01:57:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Thursday, November 04, 2004

[+]  Advice on Research and Writing

A collection of advice about how to do research and how to communicate effectively (primarily for computer scientists).

Writing and Publishing

Research Skills

Speaking

Career Development

Related Topics and Resources

Dissertation Advice

Humor

also see these:

 

By Armatil at 11/04/2004 02:54:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Tuesday, November 02, 2004

[+]  Keyhole and Google, the next Step, wow!

Keyhole: About:
"Keyhole is the 3D digital earth pioneer,the only company to deliver a 3D digital model of the entire earth via the Internet. Keyhole's groundbreaking EarthStream technology combines advanced 3D graphics and network streaming innovations to produce a high performance system that runs on standard PC's and commodity servers. Both high performance and intuitive to use, Keyhole's solutions enable anyone to manipulate a rich map of the earth composed of imagery and feature information. "
Fly from space to your home town. Visit exotic locales such as Maui, Tokyo, Rome and Paris. Satellite imagery makes it real. Explore restaurants, hotels, parks and schools. Think magic carpet ride! Google...
Google's mission is to organize the world's information and make it universally accessible and useful. Keyhole's technology and products are an excellent addition to our efforts to do that. We do not have any announced plans regarding how this technology will integrate with our current products and services.
Although Iraq is in the list, but Iran isn't! any qustion?! huh!

By Armatil at 11/02/2004 03:34:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


وبلاگ‌هايي که می‌‌بینم، یک نگاهی بیندازید



آرماتيل را به ليست خود اضافه کنيد.
[+]footer

All rights reserved for Armatil.com © 2003~2006