RSS feed
Comments Feed

سايت‌هایی که می‌‌بینم:

The NY Times
Slashdot.org
kurzweilai
The New Yorker



نوشتن نیکوست و تفکر نیکوتر.
-هرمان هسه



نقل مطالب اين وبلاگ با ذکر منبع آزاد و استفاده از آن‌ها در جاي ديگر منوط به بيداري وجدان و کسب اجازه است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?


Wednesday, April 30, 2008

[+]  John Doe

به خواسته‌های خودم که نگاه می‌کنم،
به خودم که نگاه می‌کنم،
نگاه که می‌کنم،
چیزی نمی‌بینم.
عجب رؤیای دردناک شیرینی.

Labels:

By Armatil at 4/30/2008 09:15:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Tuesday, April 29, 2008

[+]  باشد/نباشد

چیزی چنان که باید باشد نیست.
اینکه چیزی نیست،
هر روز صدها نفر در رؤیای خود جایی میان چرخ‌ها و سپر‌ ماشین‌ها بیدار می‌شوند.

Labels: ,

By Armatil at 4/29/2008 08:08:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Saturday, April 19, 2008

[+]  Fremde Augenblick

این هم، با اندکی تغییر:

I learned to "Let go".
Warning for lovely, cute, kind, hot, intelligent, and open-minded chicks who wish to cross the "Remaning Footprint" zone: You can act bitchy sometimes, but don't play games with my heart, because I will let you go before you start.

Labels: ,

By Armatil at 4/19/2008 02:57:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Friday, April 18, 2008

[+]  باران نمی‌بارد

چند وقتی هست که سر و کله‌ی این ابزار «زورکی-هیجان-چپون» با نام فرنگی Roller-Coaster هر از چند گاهی دور و برم پیدا می‌شه. حالا از اونجایی که امکانات ایجاب نمی‌کنه، در قالب اسم و کلمه دیده می‌شه. این تکه (با دقت بیشتر، پایان فصل هفتم) از کتاب « یازده دقیقه » از همون نویسنده‌ای که من زیاد هم ازش خوش‌ام نمی‌آد رو اینجا می‌نویسم تا همین جوری باشه:
«امروز را در یک پارک گذراندم. از آنجایی که نمی توانم پولم را هدر دهم، فکر کردم بهترین آن است که بقیه مردم را تماشا کنم. زمان طولانی را کنار ترن هوایی گذراندم و متوجه شدم بیشتر مردم به دنبال هیجان سوار آن می شوند ولی وقتی شروع به حرکت می کند، آنها وحشت می کنند و درخواست می کنند تا ماشین بایستد.
آنها چه انتظاری دارند؟ وقتی ماجراجویی را انتخاب می کنند، آیا نباید خودشان را برای همه ی راه آماده کنند؟ یا فکر می کنند انتخاب عاقلانه این است که از بالا و پایین رفتن ها پیشگیری کنند و تمام زمان شان را بر روی یک چرخ فلک روی نقطه ها بچرخند و بچرخند.
در حال حاضر، خیلی بیش تر از آنی تنها هستم تا در مورد عشق فکر کنم، اما باید باور کنم که آن اتفاق می افتد و باور کنم که من شغلی پیدا خواهم کرد. من اینجا هستم زیرا این سرنوشت را انتخاب کردم. ترن هوایی زندگی من است؛ زندگی یک بازی سریع و سرگیجه آور است؛ زندگی پریدن با پاراشوت است؛ شانس های مختلفی دارد، به زمین افتادن و دوباره برخواستن؛ مثل کوهنوردی می ماند، خواستن تا رسیدن به قله ی خودت و احساس عصبانی و ناراضی بودن وقتی به آن نمی رسی.»

Labels:

By Armatil at 4/18/2008 05:47:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


وبلاگ‌هايي که می‌‌بینم، یک نگاهی بیندازید



آرماتيل را به ليست خود اضافه کنيد.
[+]footer

All rights reserved for Armatil.com © 2003~2006