RSS feed
Comments Feed

سايت‌هایی که می‌‌بینم:

The NY Times
Slashdot.org
kurzweilai
The New Yorker



نوشتن نیکوست و تفکر نیکوتر.
-هرمان هسه



نقل مطالب اين وبلاگ با ذکر منبع آزاد و استفاده از آن‌ها در جاي ديگر منوط به بيداري وجدان و کسب اجازه است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?


Monday, November 27, 2006

[+]  سفر به یگانگی

«ما همگی بر‌آمدگی‌هایی بر یک چیز بودیم.»
-- از خاطرات یک درخت در جنگل.


آن مرد آمد.
آن مرد در یک روز سرد پاییزی آمد.
آن مرد بیست‌وشش سال تمام فکر می‌کرد که روزی به دنیا آمده است.
آن مرد هر سال یک روز را به یاد یافتن چنین فرصتی برای حیات، خوشحال‌ بود.

امروز آن مرد مجبور شد بنشیند و یک سیب را ببیند. ببیند که چطور کرم کوچکی در خاک مرد، چطور گل‌برگ گلی در خاک افتاد، چگونه همگی از آوند‌ها بالا رفتند، چگونه به ساقه‌ها رسیدند و چطور یک سیب رشد کرد. سیب رشد کرد. سیب به دنیا نیامد.

آن مرد دید که هیچگاه به دنیا آمدنی در کار نبوده است.

آن مرد اکنون به دنیا می‌آید...


پ.ن: و اگر مرا آنی به خود واگذاری چه می‌توانم بگویم؟

By Armatil at 11/27/2006 01:06:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Saturday, November 25, 2006

[+]  My Science Manifest

-آیا انجام یافتن این کار از لحاظ «دیدگاه نظری» امکان‌پذیر است؟
--نه!
- پس دیدگاه نظری را عوض کن،‌ چون توانسته‌ام انجام یافتن آن کار را تصور کنم.

By Armatil at 11/25/2006 08:40:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Thursday, November 23, 2006

[+]  حباب‌ساز بیست‌وچهار ساعته

کسی در رویا‌هایش حبابی می‌سازد. حباب را فوت می‌کند تا بزرگ شود،‌ برایش نظمی‌ می‌آفریند تا زیباتر شود.

کس دیگری پیدا می‌شود که حباب خود را بسیار شبیه حباب قبلی می‌بیند (شاید درکنفرانسی،‌ یا جایی شبیه‌ِ آن). حباب خود را با آن حبابِ زیبا می‌آمیزد ...

کم‌کم کسان دیگری نیز پیدا می‌شوند که در بزرگی این حباب غوطه می‌خورند. یادشان می‌رود که بیرون این حباب هم نظمی ممکن است وجود داشته باشد (از نوع نظمی که دیگری برای حبابی دیگر ساخته است).
و

و برای او که زندگی خود را بر اساس نظم آن حباب بنا کرده، دیوار‌های آن حباب از محکم‌ترین نوع ممکن ساخته شده‌ است- و این هنر حباب‌سازی بود که دیوار‌ها را بنا کرد؛ هر آنچه در داخل آن می‌نهاد سست‌تر از آن بود که ستون‌های حباب را در هم شکند.

بد هم نیست که در حباب کسی دیگر زندگی کنیم اگر این‌چنین احساس آرامش می‌‌کنیم. اگر لازم باشد که حباب بسازیم، نمی‌شود به کار دیگری راضی شویم. اولین نشانه‌ی ناراضی بودن، حساس بودن به آن، تلاش برای اثبات آن و رد کردنِ از بیخ‌وبن‌ برکننده‌ی مخالفان است.



سوال: ما را چه‌گونه شد که این‌چنین نوشتیم؟ خب، با دیدن این نوشته ‌‌ی پسرفهمیده.

By Armatil at 11/23/2006 06:00:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Wednesday, November 22, 2006

[+]  Mr. Giver

یادش آمد که سال‌ها قبل چقدر دلش برای کسی مثل خودش -آن کسی که الان برای دیگران شده- تنگ بود.

By Armatil at 11/22/2006 11:00:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Tuesday, November 21, 2006

[+]  فرای چه؟

دارم فکر می‌کنم این «خواسته شدن فرای جنسیت» که بعضی به سختی در لایه‌های بالا دنبال‌ش می‌گردند ( یا ادعا می‌کنند که فقط به دنبال‌ آن می‌گردند) نتیجه چه «تحقیر غریزه‌»ای است و چه اثراتی خواهد گذاشت.
البته چند موردی که در این شب سرد می‌توانم به یاد بیاورم شاهد بودم وقتی به خاطر چیزی در حد برآورده‌نشدن خواسته‌ی طرف مقابل -از حیث همان خصوصیات جنسیتی- رفتاری متناسب با همان خصوصیات فراجنسیتی بروز داده شده؛ چه ناراحتی‌هایی -حتی در حضور دیگران- گریبان‌گیر همین مدعیانی شده است که می‌گفتند:‌‌‌ «ما می‌خواهیم فقط به‌خاطر خصوصیات فراجنسیتی خواسته شویم.».
ملت با خودمان رو راست باشیم،‌ فکر کنم همه «طبیعی» هستیم! و البته پـــورن‌استار هم چیزی طبیعی نیست!

تکمیلی- اسپریچو در این مورد نوشته است: « چرا نه؟ (۱)»

By Armatil at 11/21/2006 05:00:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


[+]  نگران دم‌ِدستی شدن‌ها نیستم

یک چیزهایی دم‌ستی شده‌اند،
یک چیزهایی دم‌دستی شده‌اند که قبلاً کارکرد خوبی برای بهتر شدن نسل بعدی ایفا می‌کرده‌اند.
دم‌دستی شده‌اند و به راحتی می‌شود هرکسی وانمود کند که همان معیار‌ سابق را به خوبی برآورده می‌کند.
نگران دم‌دستی شدن‌شان نیستم.
نگران نیستم، می‌دانم اکنون نیز همچونان که لابد قبل‌تر‌ها بسیار اتفاق افتاده دم‌دستی‌ شدن‌ها برای برخی مشخص می‌شود و اینان هستند که مسولیت بزرگی بر گردن دارند.
مسولیت بهتر ساختن نسل بشر! و شاید لذت بهتر ساختن نسل انسان‌ها.
شما هم نگران نباشید.

By Armatil at 11/21/2006 02:03:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Monday, November 20, 2006

[+]  در می‌رود!

log:
آه،
خواستم امتحان بدم تا خودم رو یک تستی کرده باشم.
حیف شد، از یک سوراخ کوچکی در رفت و خراب شد. قبلاً می‌دونستم که همچین سوراخی ممکن‌ وجود داشته باشه، اما راستش تنبلی کردم سر تمرین کردن‌ها و اصلاً این یدونه سوراخ‌ رو چک نکردم.
عجب موضوعی‌ه، من موندم چطوری توی پانزده ثانیه پیداش کرد!

پ.ن: شاید هم خودم به سمت او راهنمایی‌اش کردم.
پ.ن.2: حداقل خوبی‌ش این‌ه که این دفعه حواس‌ام بود که لعنتی داره در می‌ره!

By Armatil at 11/20/2006 11:19:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Friday, November 17, 2006

[+]  لذتِ دیدنِ خواستن

۱- یکی از کارهایی که از صرف کردن وقت‌ام برای آن لذت خاصی عایدم می‌شود حل کردن گونه‌ای از معما‌هاست. گونه‌ای که بشود و باید از تمام امکانات شناخته شده استفاده کرد؛ خواند و پرسید، رفت و آمد، روز‌ و شب به‌آن فکر کرد، کد نوشت، چیز یاد گرفت و در نهایت دید که جواب به یک‌باره از هیچ سر برمی‌آورد. ویژگی دیگر این‌گونه از معماها آن است که واقعی هستند.

2- حس خوبی‌ست وقتی که حل مسأله‌ای منجر به برطرف شدن نیاز کسی می‌شود. اصلاً مسأله‌ از خواستن نشأت می‌گیرد. خواستن واقعی‌ست. همین که مشخص شد خواسته چیست یک‌پنجم از کل راه «حل» طی شده است. انگار وقتی نمی‌دانیم چه می‌خواهیم و از وضع موجود هم ناراضی باشیم شروع می‌کنیم به «غر زدن». البته غر زدن هم چیز خوبی‌ست، لااقل نشان می‌دهد که می‌شود کمک کرد تا چیزی که «باید خواسته شود»، خواسته شود.

3- وقتی می‌شود از داخل زمین با پمپ «پول» بیرون کشید، قسمت‌هایی پیدا می‌شوند که «نیاز دارند پول‌شان را خرج کنند»؛ هرچند نیاز‌های واقعی‌تر زیادی هم موجود باشد. خب، بهتر بگویم:‌ «ممکن است بترکد!».

4- اوضاع خوبی‌ست ;)

By Armatil at 11/17/2006 05:41:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Friday, November 10, 2006

[+]  کوزه‌ها

گاهی فکر می‌کنم شاید بهتر باشد خجالت بکشیم وقتی این‌قدر تاثیر مواد شیمایی بدن‌مان* بر روی رفتار و تفکرمان زیاد است و آن موقع صحبت از مسایل «فلسفه‌‌گونه» و «یأس‌ها و شادی‌ها» می‌شود. شاید بگویم «جمع کنید این کاسه-‌کوزه‌ها را».



*:‌ نمی‌دانید آن داخل چه می‌گذرد؟ خب، یک مقدار افاضه‌ي دانسته کنیم. از آنچه که به طور مستمر داخل و خارج می‌شود می‌توان چیزهایی فهمید. از آنجایی که تغییر در مقدار و نه خودِ مقدار موادِ آن داخل گویا مهم است (و حتی اگر مقدار زیادی قرمه‌سبزی از ابتدای تولد و حتی قبل‌ از آن هم در ناحیه‌ي سر انبار شده باشد، آگاهی‌ی از آن نخواهیم داشت.)؛‌ من را یاد یکی از اولین چیزهایی می‌اندازد که در تئوری صف دیده می‌شود: تغییر طول صف برابر تفاضل خروجی و ورودی است. یک چیزی شبیه این را بعضی‌ها می‌گویند سبک‌ِ زندگی!
جایی خوانده بودم که فیلسوفی تعجب کرده بود از این‌که بعد از خوردن غذا،‌ «آدم دیگری می‌شود».

پ.ن: چه اشکالی دارد حالا که ابتدای آن توضیح زیرِ متن شبیه یک ابراز احساسات‌ی شد به زعم «پیام‌رسان‌فوریِ یاهو!».

پ.ن.خ: امروز یک موجود خوبی یک کار ناشایستی انجام داده است. یک‌بار هم قبلاً گفته بودم؛ آدم‌ها ناچار هستند درباره‌ی رفتار دیگران قضاوت کنند...

By Armatil at 11/10/2006 01:00:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Wednesday, November 08, 2006

[+]  خواب‌نمایی

به همان اندازه که از قانون وضع کردن کیف می‌کنم از نقض کردن قانون‌هایی که دیگران ساخته‌اند -و حتی خودم- نیز لذت می‌برم.
البته چه احمق‌اند آنان که قانون‌ها را باور می‌کنند و البته من باید این حماقت را نیز کنار بگذارم و بروم سراغ کارهای احمقانه‌تری.
پ.ن: پی‌نوشت ندارد. آنچه در ادامه می‌آید صرفاً یک یادآوری‌ست.

1-Everybody
is in ocean
drinking wine from the bar
Going home with the stars

2-It's easy to be brave
when things are going well...
But when life is more difficult
it's unusual... And special.

[ Clean, a movie ]

By Armatil at 11/08/2006 06:20:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Tuesday, November 07, 2006

[+]  اینک

بعد از این گر شرح گویم ابلهی‌ست.

By Armatil at 11/07/2006 06:10:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


[+]  شتاب در نوزایی

صبح‌ها پرندگان عجب آوازی می‌خوانند، امسال.



Vocal Duet...

By Armatil at 11/07/2006 05:00:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


وبلاگ‌هايي که می‌‌بینم، یک نگاهی بیندازید



آرماتيل را به ليست خود اضافه کنيد.
[+]footer

All rights reserved for Armatil.com © 2003~2006