[+]
حبابساز بیستوچهار ساعته
کسی در رویاهایش حبابی میسازد. حباب را فوت میکند تا بزرگ شود، برایش نظمی
میآفریند تا زیباتر شود.
کس دیگری پیدا میشود که حباب خود را بسیار شبیه حباب قبلی میبیند (شاید
درکنفرانسی، یا جایی شبیهِ آن). حباب خود را با آن حبابِ زیبا میآمیزد ...
کمکم کسان دیگری نیز پیدا میشوند که در بزرگی این حباب غوطه میخورند. یادشان میرود که بیرون این حباب هم نظمی ممکن است وجود داشته باشد (از نوع نظمی که دیگری برای حبابی دیگر ساخته است).
و
و برای او که زندگی خود را بر اساس نظم آن حباب بنا کرده، دیوارهای آن حباب از محکمترین نوع ممکن ساخته شده است- و این هنر حبابسازی بود که دیوارها را بنا کرد؛ هر آنچه در داخل آن مینهاد سستتر از آن بود که ستونهای حباب را در هم شکند.
بد هم نیست که در حباب کسی دیگر زندگی کنیم اگر اینچنین احساس آرامش میکنیم. اگر لازم باشد که حباب بسازیم، نمیشود به کار دیگری راضی شویم. اولین نشانهی ناراضی بودن، حساس بودن به آن، تلاش برای اثبات آن و رد کردنِ از بیخوبن برکنندهی مخالفان است.
سوال: ما را چهگونه شد که اینچنین نوشتیم؟ خب، با دیدن
این نوشته
ی پسرفهمیده.