RSS feed
Comments Feed

سايت‌هایی که می‌‌بینم:

The NY Times
Slashdot.org
kurzweilai
The New Yorker



نوشتن نیکوست و تفکر نیکوتر.
-هرمان هسه



نقل مطالب اين وبلاگ با ذکر منبع آزاد و استفاده از آن‌ها در جاي ديگر منوط به بيداري وجدان و کسب اجازه است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?


Monday, August 28, 2006

By Armatil at 8/28/2006 11:42:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Sunday, August 27, 2006

[+]  موش

بالاخره شروع کردم به بررسي کارکرد بعضي تئوري‌ها و البته از يک دوست و آشناي نه-چندان-مهم شروع کردم.

نتيجه: مردود شده؛ به تلاش بيشتري احتياج دارد که احتمالا در اختيارش قرار نخواهد گرفت، يا write off!

By Armatil at 8/27/2006 06:27:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Thursday, August 24, 2006

[+]  خويشتن

Mikis Theodorakis - State Of Siege Paola




ممنون از عيلرضا بابت موسيقي خاطره‌انگيز.



اين رو هم ببينيد: FLOW

By Armatil at 8/24/2006 04:22:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Tuesday, August 22, 2006

[+]  اطلاعيه‌

بعد از عمري من مي‌خوام برم سينما فيلم ببينم.
آخرين بار البته زياد دور نبود و خوب با دوستان هم خوش گذشت.
مي‌خوام برم « به نام پدر » رو ببينم و « کافه ستاره » رو. دليل داره!‌ اما پايه‌هاي فيلم ديدن‌مون يکمي غيرپايه هستن اين روزا.
و از اون‌جايي که من کلاً بيشتر دوست دارم وقتي فيلمي رو براي بار اول توي سينما مي‌بينم، با دوستان يا حداقل دوستي باشم؛ بنابراين توجه شما رو به اطلاعيه‌ي زير جلب مي‌کنم:

«به تمامي مشتاقان تماشاي فيلم در معيٌت خودم توصيه مي‌شود براي تماشاي فيلم‌هاي به نام پدر و کافه ستاره هماهنگي به عمل آورند. به منظور رعايت حق خودم در انتخاب، لطفاً علاقه‌مندي خود را به من ايميل بزنيد. هرگز چنين مپنداريد که اگر در اينجا کامنت گذاشتيد احتمال انتخاب‌شدن‌تان زياد خواهد شد. بدانيد و آگاه باشيد که هرگز چنين نيست و حتي برعکس.»

By Armatil at 8/22/2006 07:00:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Friday, August 18, 2006

[+]  تحقيق علمي در کشور ما

1- کشورهاي جهان سوم و همچنين کشورهاي در حال توسعه عموماً از نظر توانايي اقتصادي آنچنان قدرت‌مند نيستند که به راحتي بتوانند بر روي برنامه‌هاي طولاني مدت سرمايه‌گذاري کلان انجام دهند. (واضح‌ه که برنامه‌ي طولاني مدت با توجه به عدم قطعيت موجود در سيستم ريسک بالايي را ايجاد مي‌کند که جبران زيان ناشي از اشتباه در برنامه‌ريزي نياز به توان بالايي داره؟‌ )

2- دانش‌هاي بنيادي و دانش‌هاي پايه‌‌اي عموماً در زماني کمتر از ده-بيست سال به صورت دانش‌هايي که سوددهي اقتصادي داشته باشند در نمي‌آيند.

3- دانش‌هايي از جنس تکنولوژي و now-how در زمان حال قادر به سودآوري کلان اقتصادي هستند. البته زمان ماندگاري سودآوري اين نوع دانش‌ها کوتاه‌ِ و رفته کوتاه‌تر هم مي‌شه و ماندن در جرگه‌ي دانشمندان اين نوع دانش‌ها نياز به شرکت فعال در بازار رقابتي و حمايت‌هاي خوب اقتصادي داره.

4- ما در طول ساليان متمادي يادگرفته‌ايم که به گذشته‌ي خود افتخار کنيم و اين نه تنها دوره‌ي آموزشي ما که پيشينيان ما را هم شامل مي‌شه. البته عموماً در شکل آموزش عمومي چيز ديگري که به آن افتخار کنيم هم ياد نگرفته‌ايم. آثار کهن ادبي،‌ معماري، هنري، جشن «دو هزار و پانصد ساله» و «هنر نزد ايرانيان است و بس» ...

5- وقتي چيزي در گذشته «بوده» و «اکنون» باعث افتخار هست، يعني «بودن» اون چيز در گذشته به زمان ما «امتداد» پيدا کرده. يعني قسمتي از بودن اون در زمان خودش باعث شده تا «بودن» اون به زمان «اکنون» کشيده بشه. يعني «جاودانگي».

6- وقتي تمامي افتخار يک ملت «جاودانه‌هاي گذشته»ي آنها باشه، و الگويي جز اون‌ها آموزش داده نشه، آيا انتظار داريم که «امروزي‌»هاي ما آرزويي جز «جاودانه» شدن داشته باشند؟

7- جاودانه شدن يعني کاري کنيم که اثر اون نه در زمان حال بلکه در زمان آينده هم وجود داشته باشه. حتي ممکنه راضي شويم در زمان حال چيزي نباشد به اين اميد که در زمان آينده «جاودانه» باشيم؛ که باعث افتخار ملت «آينده» باشيم؛ که «باشيم»! گويا اون‌طوري که ياد گرفتيم هيچ کسي نه در گذشته و نه در اين زمانه «در زمان خودش» وجود نداشته و امکان «بودن» نه در زمان حال که براي اين ملت تنها در آينده امکان‌پذير است.

8- وقتي مي‌بينيم که در حداقل صد سال گذشته هيچ کدام از صاحبان آثار هنري و ادبي و ... به جاودانگي نرسيده‌اند يا لااقل آنچنان که شايسته‌ بوده جاودانگي‌شان «تبليغ» نشده، شايد نتيجه بگيريم که «موضوع جاودان بودن» تغيير پيدا کرده باشه.

9- وقتي تصميم مي‌گيريم که زمينه‌ي کاريمان «تحقيق علمي» باشد، چه دليلي وجود دارد که زمينه‌اي را انتخاب نکنيم که امکان جاودانه شدن در آن زمينه بيشتر باشد. حتي اگر در اين سال‌ها نتوانيم براي اين زمينه در سرزمين خودمان امکان درآمد‌زايي پيدا کنيم؟

10- کجا مي‌توان در زمينه‌ي دانشي کار تحقيقاتي انجام داد که امکان سودآوري آن در حال حاضر زياد نباشد؟

11- و چرا جاودانگي؟

By Armatil at 8/18/2006 02:23:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Thursday, August 17, 2006

[+]  با هر گامي نسيمي خواهد وزيد

رسيده‌ام
به خانه‌ام
اينجا
اکنون
محکم
آزاد
در اوج
مسکن دارم.

بر گرفته از ترجمه‌ي فارسيِ اين کتاب توسط دکتر فرخ سيف‌بهزاد.

By Armatil at 8/17/2006 11:03:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


[+]  توصيف

آيا مي‌توان چيزي ارائه نداد؟

-مي‌شه احساس خودتون رو وقتي گربه‌ي همسايه داره ميوميو مي‌کنه، توصيف کنيد؟
-- احساسي که به من دست مي‌ده اصلاً قابل توصيف نيست.
- از توصيف زيباي شما متشکرم.

By Armatil at 8/17/2006 12:32:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Tuesday, August 08, 2006

[+]  گذرگهي‌ست پر ستم، که اندر او به غير غم يکي صلاي آشنا به رهگذر نمي‌زند.

       «قاصدک، هان چه خبر آوردي؟
       از کجا ،وز که خبر آوردي؟
       خوش‌خبر باشي، اما گرد بام و در من بي‌ثمر مي‌گردي!
       انتظار خبري نيست مرا.
       نه ز ياري،‌ نه ز ديّار و دياري،‌ باري.
       برو آنجا که بود چشمي و گوشي با کس.
       برو آنجا که تو را منتظرند.»

چيز‌هايي هستند براي از ياد نرفتن،‌ و مگر چيزي از ياد مي‌رود؟
چيزهايي که گاه فراموش‌مان مي‌شوند، يا وزن ناشاد کردنشان کم‌تر مي‌نمايد.
چيزهايي هستند از جنس آدم‌ها، از جنس خواسته‌ها، از جنس داشته‌ها، از جنس خودمان.
چيزهايي که گاه آنچنان بي‌موقع به ياد مي‌آيند که ترک برمي‌داريم.
مي‌شود جاي چيزي پر شود؟‌ اصلاً اين پر شدن جاي چيزي با چيز ديگر يعني چه؟
و مي‌شود براي غم ديگران نيز ناشاد بود. نه براي غمگيني ديگران، براي خود غم. چند روزِ پيش بود که فکر مي‌کردم:‌‌ چه بد که وقتي در چيزي گير کرده‌ايم انتظار مي‌کشيم از آن بيرون بياييم و وقتي ياد مي‌گيريم که از «گير‌کردن‌ها» بيرون بياييم، دلمان تنگ مي‌شود براي «گير کردن‌ها»؛ اين‌بار مي‌دانيم که بدون اين «گير‌کردن‌ها» اتفاقي نمي‌افتد. و دلم تنگ شده بود براي يک «گير‌ کردن‌» جانانه. فکر کنم همان شب بود که ديدم پاهايم چسبيده‌اند به زمين و نمي‌توانم قدمي بردارم.

       «قاصدک، در دل من همه کورند و کرند.
       قاصدک، در دل من همه کورند و کرند!
       دست بردار، دست بردار از در اين در وطن خويش غريب.
       قاصد تجربه‌هاي همه تلخ با دلم مي‌گويد که دورغي تو دروغ، که فريبي تو فريب، که فريبي تو فريب.
       قاصدک‌ها ولي آخر، اي واي، راستي آيا رفتي با باد؟ با توام، آري، کجا رفتي؟
       آري؛ راستي آيا جايي خبري هست هنوز؟ مانده خاکستر گرمي جايي؟ ....»
«خردک شرري هست هنوز.» عيدتان مبارک.


پ.ن: با تشکر از تذکر دوستان درباره‌ي اشکالاتي که در متن وجود داشت.

By Armatil at 8/08/2006 02:05:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


وبلاگ‌هايي که می‌‌بینم، یک نگاهی بیندازید



آرماتيل را به ليست خود اضافه کنيد.
[+]footer

All rights reserved for Armatil.com © 2003~2006