RSS feed
Comments Feed

سايت‌هایی که می‌‌بینم:

The NY Times
Slashdot.org
kurzweilai
The New Yorker



نوشتن نیکوست و تفکر نیکوتر.
-هرمان هسه



نقل مطالب اين وبلاگ با ذکر منبع آزاد و استفاده از آن‌ها در جاي ديگر منوط به بيداري وجدان و کسب اجازه است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?


Wednesday, January 14, 2004

[+]  بردم!
  • من بردم و ميثم نيز هم. امتحان‌ها ....

  • اين جونور خيلي بامزه رو يکي از دوستان فرستاده: IK KUPPET

  • اين هم يک ByPass قابل استفاده براي ملت هميشه در صحنه !  

  •  

  • و اين، خنده کودکي‌ها.

         تازه،‌ امروز ديگه GPS مال ما شد. آي مملکت! مي‌توني به ما افتخار کني.

                                البته اگه درس کنترل چند متغيره رو بتونم بگذرونم،‌ مي‌توني بيشتر افتخار کني.... :)

بالاخره من صاحب DDK شدم. دل بعضي‌ها آب!

رامينيا من دارم باهات هم‌کلاس مي‌شم.ترم بعد Adaptive دارم در KNTU

 

By Armatil at 1/14/2004 06:52:00 PM  ||   link to this postˆ  || 



Thursday, January 08, 2004

[+]  من‌خواسته ...

University of California at Berkeley

Department of Electrical Engineering and Computer Sciences - Research Projects

BISC

The Berkeley Initiative in Soft Computing - Dr Lotfi A. Zadeh and Dr. Masoud Nikravesh

By Armatil at 1/08/2004 08:25:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Monday, January 05, 2004

[+]  PDFfactory, EndNote, Seminar and ...

(اين بار دومي هست که دارم اين‌ها را مي‌نويسم. دفعه‌ي قبل به علت آويزان!!‌شدن FrontPage همه‌اش پاک شد.)

    اين دانش‌گاه جديد کلي با اون قبلي‌ه  تفاوت داره. اين‌جا همه‌ي کارها رو خودشون انجام مي‌دن و تو فقط بايد بشيني و مقاله بنويسي. اول سال که اون برنامه‌ي تور کتاب‌خانه را گذاشته بودن و حالا هم اين جلسه‌ي چهار ساعته‌ي کسب آشنايي‌هاي لازم براي گرفتن درس سمينار در ترم آينده. هر چند من يک ساعت و نيم دير رسيدم اما باز هم خوب بود.

    يک CD دادن که توش کلي برنامه‌ي جالب هست. يکي‌اش فايل Textي هست که فقط 650KByte  حجم داره،‌ اما کل قرآن توشه‌، تازه با اعراب!

    در مورد يک برنامه‌ي خوب براي جمع کردن اطلاعات مقاله‌ها و وارد کردن اون‌ها در فايل MS Mord به نام EndNote توضيح دادن و نسخه‌ي ۶.۰ به هم‌راه Crack‌اش رو تقديم کردن ;) ببينيدش ديگه. ( انصافاً دفعه‌ي پيش خيلي به‌تر نوشته بودم.)

    داشتم سعي مي‌کردم که اين فايل‌هاي Word را تبديل به PDF کنم که باز هم مشکل هميشه‌گي فونت پيداش شد. مجتبي ( اين‌يکي که کرماني‌ه)‌ PDFfactory را پيش‌نهاد داد.نسخه‌ي 2.10 را مي‌تونين از اين‌جا بگيرين،‌ که Trialهستش.(دانلود)اما در حين اين‌که داشتم دنبال نسخه‌ي Crack شده مي‌گشتم‌، به اين سايت رسيدم: ( دانلود‌هاي پاتوق)..    کلي برنامه‌ي خوب داره. يک سري بزنيد. در ضمن نسخه‌ي۱.۶۴ قفل شکسته‌ي PDFfactory هم هستش که منم لينک‌شو اينجا مي‌گذارم.

در ضمن از اون برنامه‌هاي شلوغ کاري هم داره. (‌قابل توجه پسر‌خاله‌ي عزيزم)

By Armatil at 1/05/2004 08:18:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


Friday, January 02, 2004

[+]  راهي به‌سوي خرمن‌گاه

يهو ياد اين مثل افتادم که وعده‌ي سر خرمن.... .
بعد فکر کردم که چه بازي مسخره‌اي رو مجبوريم توش شرکت کنيم، هميشه بايد لذت‌هاي کوچيک‌تر را به‌خاطر لذت‌هاي بزرگ‌تري
بگذاريم کنار. تازه آخرشم که وعده‌ي سر خرمن مي‌دن....
يادمه يک بار که اين‌رو به حميد گفتم چه‌قدر خنديد.
----------------
وقتي به يکي از بچه‌ها مي‌گم که اين روزها چه اتفاقي داره مي‌افته، بعد از کلي خنديدن، برگشته مي‌گه:"کوزه‌گر تو کوزه افتاد."
به هر حال شانس هم جزو مهمي از زندگي محسوب مي‌شه. و ندانسته‌هامون.


و باز‌هم لينک
  • اول‌اش اين عاقلانه که يک موزيک خوب داره.

  • بعد،‌ اين سايت مهرانه که از اون ساعت‌اش خيلي خوش‌ام اومده.

  • اين هم سايت قاصدک،‌ نشريه‌ي دانش‌جويان دانش‌گاه‌هاي تورنتو

By Armatil at 1/02/2004 11:02:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


[+]  جمعه‌ي برفي

    اين‌جا داره الان برف شديدي مي‌آد،‌ يعني ۳‍-۴ ساعتي مي‌شه که همين طور داره مي‌باره. تمام باغ سفيد شده. بدجوري رومانتيسيتي خونم رفت بالا گفتم لا‌اقل اين‌جا يک چيزي بنويسم که اين لحظات يادم نره. توي اين چند هفته‌اي که به‌طور پراکنده اين‌جا مي‌نويسم، تعداد خيلي کمي اين‌جا اومدن، زياد هم عجيب نيست چون عده‌ي زيادي از آدرس اين‌جا خبر ندارن. (‌عجبا! تا من اومدم دو کلمه احساس به خرج بدم، برف قهر کرد.) بنابراين از اين به بعد سعي مي‌کنم براي خودم بنويسم و از اين‌جا بيشتر براي مرور خودم استفاده کنم.

    هيچي ديگه؛تمام حسّي که انباشته شده بود،‌ از دست رفت. اشکال نداره، در يک فرصت ديگه. ولي کاش اين دوربين رو بچّه‌ها نبرده بودن تا از اين صحنه‌ي اين‌جا عکس مي‌گرفتم. سال پيش اين‌ موقع، امسال و الان، سال بعد... ،‌معمّاي بزرگي داره مي‌شه. از اتفاق‌هايي که مي‌تونه در يکي دو سال آينده رخ بده کم‌کم داره ترسم مي‌گيره. اگه قرار باشه مشتق مسير زندگي من اين‌قدر زياد باشه،‌خدا خودش به دادم برسه. تازه اگه زيادتر بشه که ديگه ... . اما اگه بتونم اين چند ماه رو درست کارهاام رو انجام بدم،‌ احتمال اينکه اتّفاق‌هاي خوبي بيافته زياده. ‌آره مثل تجربه‌ي پارسال. ههه ههه ه‌ه‌ه . البته دليلي هم نداره که وقتي احتمال وقوع اتفاقي زياد باشه، حتماً حادث(!!!)‌ بشه، دقيقاً به همين علّت هست که مي‌گن احتمال. آهان چند وقته که مي‌خوام بنويسم ولي همه‌اش يادم مي‌ره. اين پروژه‌ا‌ي‌ که پارسال کلي براش وقت گذاشتم به علت اشتباه اوليه‌اي که اتفاق افتاده بود و هيچ کدوم متوجه نشده بوديم، کلي باعث زيان شد و تا اطلاع ثانوي که فکر نمي‌کنم هيچ موقع برسه، تعطيل شده. فعلاً هم اصلاً‌ نمي‌خوام سراغ هم‌چين پروژه‌اي برم. در حال حاضر کار خيلي مهمي دارم و اون تبديل شدن از يک سيستم آموزش‌پذير با نظارت به آموزش‌پذيري بدون نظارت هست.(‌خودم که مي‌دونم منظورم چيه،‌ و هم‌اين کافيه!‌)‌

حالا برف کاملاً بند اومده و جواد پيش‌نهاد مي‌ده که بريم برف‌بازي.( راستي ميثم هم رفت و فقط من و جواد مونديم.) من که حاضر نيستم از اتاق بيرون برم متهم مي‌شم به بي‌ذوقي ( که هيچ‌وقت نفهميدم کي و چه‌طور اين طور مي‌شم، اما عده‌ي زيادي اينو مي‌گن!‌)‌. شايد واقعاً آدم زياد جالبي نباشم(چه‌قدر سخت‌ام بود که اين‌رو بنويسم.)، شايد هم زيادي سخت باشم به قول لانا، اما حتي از اين هم مطمئن نيستم. بي‌سوادي که سهله، تازه دارم مي‌فهم‌ام که کلاً چيزي نمي‌دونم. در مورد خودم که اين‌طور باشه، درباره‌ي ديگران و چيز‌هاي خارجي که صحبتي نشه بهتره. صد بار گفتم، ارزش آدم‌ها به چيزي‌ه که ديوونه‌ي اون مي‌شن، اما خودم حالا موندم که دارم چي ‌کار مي‌کنم.

By Armatil at 1/02/2004 04:46:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


[+]  Mind Matters

توي امضاء پاي يه ايميل خوندم که:

"Be who you are and say what you feel; because the people who mind, don't matter and the people who matter, don't mind." - Dr. Seuss

By Armatil at 1/02/2004 10:28:00 AM  ||   link to this postˆ  || 


Thursday, January 01, 2004

[+]  پنج‌شنبه شب

و باز هم يک شب پنج‌شنبه‌ي ديگه و بيداري تا صبح.

 امروز مي تونستم تولد Anaris باشم. که چون مثلا گفته بودم نمي‌رم، لغوش کرد. (‌ما که باورمون شد !!!!)
تازه بروبکس  ام‌شب خونه داش‌اصغر اينا جمع بودن به بهانه‌ي تولد چند روزه پيش رضا1978 ، که  اون‌جا هم نرفتم، چون تصميم داشتم ام‌شب اين‌جا بمونم.

يه تصميم‌هايي در مورد Template  اينجا گرفتم که فکر کنم خوش‌گل بشه.

پروژه‌اي که با آناريس کار مي‌کرديم به علت شروع ايام امتحان‌هاي پايان ترم و لزوم درس خواندن به ميزان رفع حاجت، فعلا تا ۴۰ روز تعطيل شد.

دي‌شب، جمهوري،‌ شارپ ۵۱۲۰
Oxtaya،Anaris، رضا ۱۹۷۸و حضرت عيسي خان مسيح، تولد هم‌تون مبارک. سعي کنين حداقل صد و پنجاه و چهار سال ديگه زنده باشين!

By Armatil at 1/01/2004 10:33:00 PM  ||   link to this postˆ  || 


وبلاگ‌هايي که می‌‌بینم، یک نگاهی بیندازید



آرماتيل را به ليست خود اضافه کنيد.
[+]footer

All rights reserved for Armatil.com © 2003~2006