RSS feed
Comments Feed

سايت‌هایی که می‌‌بینم:

The NY Times
Slashdot.org
kurzweilai
The New Yorker



نوشتن نیکوست و تفکر نیکوتر.
-هرمان هسه


صفحه‌ی اصلی آرماتيل


Friday, January 02, 2004

[+]  جمعه‌ي برفي

    اين‌جا داره الان برف شديدي مي‌آد،‌ يعني ۳‍-۴ ساعتي مي‌شه که همين طور داره مي‌باره. تمام باغ سفيد شده. بدجوري رومانتيسيتي خونم رفت بالا گفتم لا‌اقل اين‌جا يک چيزي بنويسم که اين لحظات يادم نره. توي اين چند هفته‌اي که به‌طور پراکنده اين‌جا مي‌نويسم، تعداد خيلي کمي اين‌جا اومدن، زياد هم عجيب نيست چون عده‌ي زيادي از آدرس اين‌جا خبر ندارن. (‌عجبا! تا من اومدم دو کلمه احساس به خرج بدم، برف قهر کرد.) بنابراين از اين به بعد سعي مي‌کنم براي خودم بنويسم و از اين‌جا بيشتر براي مرور خودم استفاده کنم.

    هيچي ديگه؛تمام حسّي که انباشته شده بود،‌ از دست رفت. اشکال نداره، در يک فرصت ديگه. ولي کاش اين دوربين رو بچّه‌ها نبرده بودن تا از اين صحنه‌ي اين‌جا عکس مي‌گرفتم. سال پيش اين‌ موقع، امسال و الان، سال بعد... ،‌معمّاي بزرگي داره مي‌شه. از اتفاق‌هايي که مي‌تونه در يکي دو سال آينده رخ بده کم‌کم داره ترسم مي‌گيره. اگه قرار باشه مشتق مسير زندگي من اين‌قدر زياد باشه،‌خدا خودش به دادم برسه. تازه اگه زيادتر بشه که ديگه ... . اما اگه بتونم اين چند ماه رو درست کارهاام رو انجام بدم،‌ احتمال اينکه اتّفاق‌هاي خوبي بيافته زياده. ‌آره مثل تجربه‌ي پارسال. ههه ههه ه‌ه‌ه . البته دليلي هم نداره که وقتي احتمال وقوع اتفاقي زياد باشه، حتماً حادث(!!!)‌ بشه، دقيقاً به همين علّت هست که مي‌گن احتمال. آهان چند وقته که مي‌خوام بنويسم ولي همه‌اش يادم مي‌ره. اين پروژه‌ا‌ي‌ که پارسال کلي براش وقت گذاشتم به علت اشتباه اوليه‌اي که اتفاق افتاده بود و هيچ کدوم متوجه نشده بوديم، کلي باعث زيان شد و تا اطلاع ثانوي که فکر نمي‌کنم هيچ موقع برسه، تعطيل شده. فعلاً هم اصلاً‌ نمي‌خوام سراغ هم‌چين پروژه‌اي برم. در حال حاضر کار خيلي مهمي دارم و اون تبديل شدن از يک سيستم آموزش‌پذير با نظارت به آموزش‌پذيري بدون نظارت هست.(‌خودم که مي‌دونم منظورم چيه،‌ و هم‌اين کافيه!‌)‌

حالا برف کاملاً بند اومده و جواد پيش‌نهاد مي‌ده که بريم برف‌بازي.( راستي ميثم هم رفت و فقط من و جواد مونديم.) من که حاضر نيستم از اتاق بيرون برم متهم مي‌شم به بي‌ذوقي ( که هيچ‌وقت نفهميدم کي و چه‌طور اين طور مي‌شم، اما عده‌ي زيادي اينو مي‌گن!‌)‌. شايد واقعاً آدم زياد جالبي نباشم(چه‌قدر سخت‌ام بود که اين‌رو بنويسم.)، شايد هم زيادي سخت باشم به قول لانا، اما حتي از اين هم مطمئن نيستم. بي‌سوادي که سهله، تازه دارم مي‌فهم‌ام که کلاً چيزي نمي‌دونم. در مورد خودم که اين‌طور باشه، درباره‌ي ديگران و چيز‌هاي خارجي که صحبتي نشه بهتره. صد بار گفتم، ارزش آدم‌ها به چيزي‌ه که ديوونه‌ي اون مي‌شن، اما خودم حالا موندم که دارم چي ‌کار مي‌کنم.

By Armatil at 1/02/2004 04:46:00 PM  ||   link to this postˆ  || 



:نظرشما

__


Best viewed in 1024x786
This page is powered by Blogger. Isn't yours?

وبلاگ‌هايي که می‌‌بینم، یک نگاهی بیندازید



آرماتيل را به ليست خود اضافه کنيد.
[+]footer

All rights reserved for Armatil.com © 2003~2006