[+]
برش 1 : از يک نوعِ خيلي خيلي ساده
هر دومون ميدونيم که ممکنه يک کارهايي انجام بديم. وقتي با هم بيرون ميريم ممکنه يکي توجهام رو جلب کنه، اون موقع آروم
ميره کناري ميايسته و ما رو تماشا ميکنه که مراوده ميکنيم. من هم البته معرفيش ميکنم. اوايل لپهاش سرخ ميشد اما الان
ديگه حتي ويترينها رو هم تماشا ميکنه. کارم که تموم شد بر ميگردم و دوباره بگو بخند.
اين دفعه که يه دونه از اون خيليرنگيهاش رو ديديم. من گفتم يک دقيقه اينجا وايستا و ديدم که لپش باز سرخ شده بود. انگار از چيزي
ترسيده باشه. رفتم و يکمي طولش دادم.
موقع برگشتن برقي توي چشماش بود و اين برق بيشتر شد اون موقعي که آروم کنار گوشش چيزي زمزمه کردم!