[+]
رودخانه بودن
يک رودخانه به هر تشنهاي آب ميدهد و از اينکه تشنهاي را سيراب ميکند لذت ميبرد.
براي رودخانه اهميتي ندارد کسي که آن کنار ايستاده و تشنه است از او سيراب شود يا نه، او صداي شرشر خودش را دارد و از سيراب شدن ديگران لذت ميبرد.
يک رودخانه هيچکس را به زور سيراب نميکند؛ چه تشنه باشد چه نباشد. چه بداند که تشنه است و چه نداند.
يک رودخانه وقتي به چيزي برسد که نتواند از آن عبور کند، آنقدر جمع ميشود تا از آن سرازير شود. يک رودخانه برکه نيست که با هر مانعي راهش را تغيير دهد. اما به هر حال مهم جريان داشتن است، شايد رودخانه هم تصميم بگيرد راهش را کج کند.
براي هر رودخانهاي در هر مرحلهاي چيزي خاص توانايي مانع شدن دارد. گاهي مانعي شني، جايي رسي و جايي سيماني، شايد حتي از جنس هوا...
و آب که سر بالا نميرود!
رودخانه رودخانه است،باز ميگردد و ميپيوندد. برخي تکههايش صرف فرونشاندن عطش ميشود و جا ميماند، اما ميپيوندد و مي رسد.