[+]
اعتماد منتهاي ذکاوت است
«... آنها به هوششان اعتماد ندارند و ميترسند مبادا مسخره شوند. ميترسند، چون مشکوکند. ترديد ماحصل ترس است. ترديد نوعي عدم اطمينان نسبت به هوشياري خود است. چندان مطمئن نيستيد که ميتوانيد اعتماد کنيد و به اعتمادتان ادامه دهيد.
اعتماد به هوش عظيم، شهامت و وحدت عميق نياز دارد. براي ورود به آن بايد قلبي وسيع داشت. اگر بقدر کافي هوش نداشته باشيد با شک و ترديد از خود محافظت ميکنيد. اگر هوشيار باشيد، آمادهي رفتن به ناشناخته هستيد.
چون يقين داريد اگر تمام دنيا هم ناپديد شود و شما در ناشناخته بمانيد، ميتوانيد در آنجا هم از خودتان مراقبت کنيد. قادريد در همان ناشناخته هم جايگاهي براي خود دستوپا کنيد، چون به هشيارتان اعتماد داريد.
....
»
«... اعتماد شخصي است، در حالي که اعتقاد اجتماعي است. اعتماد کن، قاعدتاً رشد ميکني؛ معتقد باش، در همان مرتبهاي که هستي، باقي ميماني. اعتقاد ممکن است به تو تحميل شود. عقايد را دور بينداز، ترس پيدا ميشود؛ چون وقتي اعتقاد را دور بريزي، شک ظهور ميکند. هر عقيدهاي شک را وا ميدارد
تا جايي پنهان شود. مدام ترديد را تحت فشار قرار ميدهد. نگران نباش، بگذار شک سر بر آورد. ...»
دنيايي به اين زيبايي کسي تا حالا ديده؟