[+]
To be untitled
--دوست دارم زمان، مکانش رو از دست بده و پاشم با چند تا ديوونه برم بيابوني، کوهي، دشتي. يه جايي که هيچي نباشه، کسي هم کاري به کارمون نداشته باشه؛ که خودمونهم کاري به کار همديگه نداشته باشيم. هر کسي توي حال خودش باشه. به جاي برهوت، يه جاي ديگه.
--ميدوني، وقتي فهميده ميشه، ديگه کارت تمومه. بايد تا آخرش بري که اگه نري انگار از اوني هم که
اصلاً ندونسته، .... . نميدونم، اما يه چيزيه که انگار انتخاب ميکنه. يا شايدم همه بالاخره انتخاب ميشن. نميدونم. هنوزم که هنوزه هيچي نميدونم...
--
زندگي صحنهي زيباي هنرمنديِ ماست، هرکسي نغمهي خود خواند و از صحنه رود.
صحنه پيوسته بهجاست، خرم آنکس که مردم بسپارند به ياد.
-- صدا، صداي زنگوله، صداي دوتا زنگوله، شايدم سهتا، صداي سهتا زنگوله که باد لاي اونها ميپيچه و آروم... جيرينگ. و باد دور خودش دوري ميزنه و دور ميشه و صداي زنگولهها بين يک نتِ تکرار شونده که خيلي عالي کم و زياد ميشه گم ميشه. و بعد صداي بم يک ساز بادي و ...
-- صدا، صداي مثلث، صداي يه تک ضربه.
-- کتابي رو که قبلاً گفته بودم رو گرفتم، اسمش هست: "Inventing Reality: Physics as Language" از Bruce Gregory، چاپ 1988. فعلاً وقت نکردم بخونمش، اما پشت جلدش رو که خوندم حسابي کيف کردم:
Three umprise were discussing their roles in the game of baseball.The first umpire asserted, " I calls'em the way I sees 'em." The next umpire, with even more confidence, and a more metaphysical turn of mind said, " I calls 'em the way the are!" But the third umpire, displaying a familiarity with twentieth century physics, concluded the discussion with, " They air't nothin' until I calls 'em!" The players and the fans have no doubt that the ball was either over the plate or it was not over the plate, but the umpire's call, and not any "fact of the matter," creates a ball or a strike. Without the ball and the plate there would be no baseball, and without the world there would be no physics, but physicists, like umpires, "call the game" and in the process tell us how the world is "really" but together.
-- اون بيتِ بالا من رو ياد تعريف Game و Play انداخت و همين الان که داشتم بالايي رو تايپ ميکردم ياد
"The Dreams" از ريچارد باخ افتادم. هموني که «جاناتان، مرغ دريايي» ازش ترجمه شده و اين کتاب دومش هم با اسم «اوهام» و جديداً با عنوان «پندار» ديده شده.
--حالا که ما بازيگرهاي فيلمها بقيهايم و فقط همين، بهتره بازيگرهاي فيلم خودمون رو شاد ببينيم.
-- فردا روز اول ماه رمضانه، اينجا.