[+]
هواپيمايِ تکموتوره و هديه
Gulmak icin yaratirmish, gozlarda yashlar nia?
Sevmak icin yaratirmish, galplar hep bombosh nia?
و وقتي هواپيماي تک موتورهاش که حالا دبگر خاموش بود از روي مزرعهي گندم به آرامي يک پر عبور ميکرد، چشمانش را بست و براي همهي شادي خواست.
همهي خوشهها خواستند که همديگر را درآغوش بگيرند، اما پايشان بند بود، بادي آرام بر روي گندمزار وزيد و خوشهها تا جايي که ميتوانستند کج شدند و نزديکان را در آغوش گرفتند.
نزديکترين حلقهي اتصال ما به هستي پدر و مادرمان هستند.
و هيچ چيزي تصادفي نيست، که در کنار چه کسي پشت چراغ قرمز منتظر ميايستيم، که براي چه کسي بوق ميزنيم.
و کيست که از هديه گرفتن شاد نشود، لبخندي که نشانهي گسترده شدن به بيرون از جسممان است، کوتاهترين و بزرگترين هديهاي است که به همان ناشناسهاي دور-و-برمان هديه ميکنيم.
و اگر هنوز در بازي سود-و-زيان پيچ ميخوريد، نگران نباشيد. اولين کسي که سود ميبرد همان کسي است که درون پوستتان است.
انگليسيها ميگويند: «سياست يعني هنر داشتن رابطهي خوب».
1- چنين تعريفهايي که براي توصيف يک مفهوم از مفهومي در همان سطح استفاده ميکنند، چيزهاي جالبي هستند. وابسته به اينکه شنونده با کداميک از آنها بيشتر نزديک باشد ميتواند تغيير ماهيت دهد. اين جملهي بالا براي شما بيشتر سياست را توصيف ميکند يا يک رابطهي خوب را؟؟
سياست!! که چيز بدي نيست و اصلاً در اين معيار نميگنجد. مثل تمام اسمها. مثل چاقو
سياستمرد است که نتيجهي رفتار سياسيش مورد سنجش قرار ميگيرد.
جان ماکسول در کتاب رهبري نوشته: « ميتوان رهبر مردم نبود ولي آنان را دوست داشت، اما بدون عشق به مردم نميتوان
آنها را رهبري کرد.»
مردم از کسي تبعيت ميکند که بدانند او تنها به فکر منافع خودش نيست. يا بهتر بگويم «خود» او آنقدر بزرگ است که همهي مردم را جزو خودش ميداند، مثل «خدا».