ديشب خواب ميديديم تو قرن هفدهم دارم زير يکي از اون طاقهايي که ستونهاش پر از گله، براي امتحان فرداش که شنبه بود زجر ميکشم. يه اتفاقاتي هم که مربوط ميشدن به زنبورها داشت مياوفتاد که دقيقاً يادم نموندن. يادم رفت به خودم خوب نگاه کنم ولي تقريباً ميدونم از اون لباسهاي سفيدِ چينداري که زمان نيوتون ميپوشيدند، تنم بود.
شدم مثل بچهاي که همهي شرايط براي راهرفتن رو داره، اما باز هم پا نميشه راه بره. بايد بشينم با خودم رو راست باشم ببينم چيه که نميگذاره راه بيوفتم.
دارم يک کارايي ميکنم روي دينهاي جديدي که آدم قرن بيستويکمي رو راضي ميکنه. کتاب جمهور از افلاطون هم چيز خوبيه. ميتونين از
کتابخانهي پروژهي گوتنبرگ
با جستجوي براي
Author: Plato
Title: Republic
پيدا کنين.
اين رو هم ببينين، تا بعدها اگه شد بنويسم در موردش:
Myers-Briggs Type Indicator
اين دستهبنديها رو اگرچه قبول ندارم، اما برام جالب هستن.
اين آقاي محترم هم ديروز دفاع کردن. شامي هم دادن، برقي هم قطع شد، شمعي هم فوت شد. کلاهي هم بر سر ايشان برفت بس شيک.