[+]
Sansiz Yasamag zor galiyoor bana
"چه مدت لازم بوده تا کلمهي عفو بر زبان جاري شود، تا حرکتي اعتمادانگيز انجام گيرد. بيا تا جبران محبتها ناکرده کنيم.
بيا آغاز کنيم.
فرصتيگران را به دشمنخويي از کف دادهايم و کسي نميداند چهقدر فرصت باقيست تا جبران گذشته کنيم.
دستم را بگير.
روزت را درياب. با آن مدارا کن. اين روز از آن توست. بيستوچهار ساعتِ کامل. بهقدر کفايت فرصت هست تا روزي بزرگ شود.
نگذار هم در پگاه پژمرده شود.
نان پختن، نان شکستن، نان قسمت کردن، نان بودن.
ساده است نوازش سگي ولگرد. شاهدِ آن بودن که چگونه زير غلطتکي ميرود و گفتن که سگِ من نبود.
ساده است ستايش گلي، چيدنش و از ياد بردن، که گلدان را آب بايد داد.
ساده است بهرهجويي از انساني،دوستداشتنش بياحساس عشقي، او را به خود وانهادن و گفتن که ديگر نميشناسمش.
ساده است لغزشهاي خود را شناختن، با ديگران زيستن به حساب ايشان و گفتن که من اين چنينم.
ساده است که چگونه ميزييم. باري،زيستن سخت ساده است و پيچيده نيز هم.
شگفتانگيزي زندگي با آگاهي به ناپايداريش، در جرأتِ تو شدن، در شجاعتِ من شدن،
در شهامتِ شادي شدن، در روح شوخي، در شاديِ بي پايان خنده، در قدرت تحمل درد نهفته است."