[+]
جشنوارهی شعر و داستان کوتاه
صدای سوت و کف مردم بعد از اعلام اسماش کر کننده است. یک دفترچهی یادداشت کوچک در دست دارد و با آرامش خاصی پشت تریبون میرود.
آرام روی میکروفون میکوبد و جمعیت کمکم آرام میگیرند. دفترچهاش را باز میکند، از پشت تریبون بیرون میآید و کت خاکستری راهراهش را مرتب میکند.
در یک حرکت سریع پشت به مردم ساکتی میکند که منتظر یکی دیگر از شاهکارهای او هستند. از حرکات دست و شانهاش پیداست که مشت بسته شدهاش را به آرامی بالا میآورد و جلوی دهانش میگیرد.
کمی بیحرکت میایستد و دو بار محکم سرفه میکند. صدایش که باز شد بر میگردد پشت تریبون، دفترچهاش را میبندد و در میان سکوت جمعیت سالن را ترک میکند.