RSS feed
Comments Feed

سايت‌هایی که می‌‌بینم:

The NY Times
Slashdot.org
kurzweilai
The New Yorker



نوشتن نیکوست و تفکر نیکوتر.
-هرمان هسه


صفحه‌ی اصلی آرماتيل


Wednesday, October 27, 2004

[+]  ایده‌آل

 
همین الان به این فکر افتادم که دارم به این مدل از زندگی عادت می‌کنم که همیشه:
نشسته‌ام جلوی کامپیوتر هیولام(!!)‌
این پایین یه فایل word بازه هم‌راه با MATLAB که خودش شصت تا بچه داره و دیگه باید کم‌کم بگذارم‌اش توی start up!
winamp قبلاً به start-up منتقل شده، با صدای بلند که 6dB بلند‌تر از حداکثر صدای معمول‌ه دارم یه چیزی گوش می‌دم
تلفن‌ها جلوی چشم‌ام قرار دارند و اگر کسی نصفه‌ شبی زنگ بزنه (!!)‌ احتمالاً‌ جواب نمی‌دم.
کنار دستم، این پایین روی این میز کوچیکه یه چیزی برای خوردن پیدا می‌شه حتماً.
تا صبح اگه یک چند باری بخوام تکانی بخورم از جا‌ام برای این خواهد بود که آبی بخورم یا .... برم!
به همین راحتی یک سال گذشت، و راحت‌تر از اون امسال نیز خواهد گذشت و سال پر اضطرابی که پس از آن در انتظار‌ش هستم. از وقتی متوجه تغییرات سریع شدم ( که خب این حدوداً بر‌می‌گردد به اواخر سال سوم دوره‌ی لیسانس)‌ همیشه سعی داشتم هر چند وقت یک بار به نقاطی که مشتق‌ زندگی‌ام ناپیوسته‌گی پیدا می‌کرد خوب نگاه کنم و بعدش بشینم با خودم بخندم!
امسال! سال بعد!‌ و سال بعد‌ترش !‌ و در اون سال خواهد بود که دیگه کلی چیز‌ها مشخص خواهد شد. احتمالاً دلیل‌اش هم این خواهد بود که اون‌قدر اینرسی‌ام زیاد شده، با شایدم خسته‌ام، که دیگه نمی‌تونم زیاد تغییر وضعیت بدم.
هاها! انگار خیلی راحت یادم میره که این روزها و شاید ساعت‌ها هست‌اند که دارند تغییرم می‌دهند. چی‌ می‌گفت‌اند به‌اش؟!‌ امم...م‌م‌م... آهان، در بستر زمان!‌ آره!‌ شایدم ایده‌ي خوبی نباشه که سالانه نگاه کنم، این‌طوری مجبور می‌شم با دقت بیشتری نگاه کنم! اتفاقی که در این شکل پیش‌ می‌آد این خواهد بود که تاثیر خروجی با تاخیر کم‌تری به کنترل کننده می‌رسه!‌ کنترل کننده! هوممم...م‌م‌‌م.. یادم می‌آد اولین کسی باری که استفاده از ایده‌های کنترلی تو زندگی رو شنیدم موقعی بود که با اون استاد عزیز (!!)‌؛که آخرش‌ هم آرزوی این که یک بار به موقع سر قرارمون برسم، به دل‌اش موند؛ صحبت می‌کردیم! بی‌چاره خیلی سعی می‌کرد منو به راه راست هدایت کنه!‌ حالا من همه‌اش اشاره می‌کردم که اشتباه گرفته! نمی‌دونم کدوم آدم ....ای به‌اش گفته بود که اومد سراغم. ولی آخرش فهمید که باید تو گوش کی اون حرفا‌شو بزنه همونی که الان با هم خیلی جور شدن! وقتی به اون حرفاش فکر می‌کنم و کارهای الان‌شو می‌بینم ....، واقعاً که خوب بلد‌ند بلدیم چطوری کسی که زیاد حرف می‌زنه رو بنشونند بنشونیم سر جاشون. این ایده‌ی بازی رو هم از اون شنیدم. مشکل من‌ و اون این بود که زیادی با هم می‌ساختیم. وفتی چیزی می‌گفتم تا آخرش رو می‌دونست و می‌دونست که اون هم وقتی چیزی می‌خواد بگه من هم تا آخرشو مي‌دونم. همین هم آزارش می‌داد، که من این‌قدر بی‌اعتنایی می‌کردم. ولی انصافاً شاید برم یه روز ازش عذرخواهی کنم. از این تیپ‌هایی که طرف وقتی خیلی گنده شد، دچار جو گرفته‌گی خشوع و اینا می‌شه و ... . روزی که گفت باید تو زندگی یه کنترل کننده‌ی PID داشته باشم وگر نه همیشه نسبت به set-point خطای ماندگار خواهم داشت برام خیلی جالب بود. اگه گفتی اون D چی بود!‌ اینو نمی‌گم، هنوز خودم هم درست و حسابی نفهمیدم که من درست می‌گفتم یا اون! اون روزی هم که در مورد desired-path و set-point، 6 ساعت صحبت کردیم و به چه جاهایی که نرسیدیم! صحبت کردن با آدم‌ باهوش برام خیلی جالب‌ه. این‌که بدونی مجبور نیستی خودتو خسته کنی برای توضیح چیزی که به نظر‌ت کاملاً واضح‌ه و حتی بدونی که قبلاً به چیزی که تو فکر کردی فکر کرده،‌ و مطمئن می‌شی که آخرش به یه جایی می‌رسی و یه مشکل ذهنی‌ات حل می‌شه. آهان قبل از این‌که دیگه ادامه ندم برای امشب، در مورد این شکل از نوشتن هم چیزی باید بگم. می‌دونم که به‌ترین شکل نوشتن نیست، اما خب مگر به‌ترین چیه؟؟ همون مساله‌ی قدیمی که چرا می‌نوسم یا دیگران چرا می‌نویسند. برای خودم هنوز دلیل خیلی اساسی پیدا نشده، اما می‌دونم که از این کار راضی می‌شم. یک سری دلیل‌های کوچک هم هستند البته،‌اما دارم می‌گردم که ببینم دلیل اصلی که منجر به این دلیل‌های کوچک شده چه چیزی می‌تونه باشه! این گزارش رو اگه امشب بفرستم و دفاع‌مون موفقیت‌آمیز باشه یه‌کم اوضاع به‌تر می‌شه، هرچند دارم به این نتیجه می‌رسم که تا وقتی به‌تر شدن اوضاع رو وابسته به افتادن اتفاقی خاص ببینم، هیچ وقت تغییری که در انتظارش هستم نمی‌رسه! خب اینو پست کنیم و بعدش بریم به داستان خودمون برسیم.
 

By Armatil at 10/27/2004 01:32:00 AM  ||   link to this postˆ  || 



:نظرشما

__


Best viewed in 1024x786
This page is powered by Blogger. Isn't yours?

وبلاگ‌هايي که می‌‌بینم، یک نگاهی بیندازید



آرماتيل را به ليست خود اضافه کنيد.
[+]footer

All rights reserved for Armatil.com © 2003~2006