[+]
Ambivert
زنگ زدم به مادربزرگام.
داییِ بزرگام آنجا بود و گوشی را برداشت.
من: بهبه! دختر خانوم! حالِ شما چطوره؟
داییام: همم..مم!
...
حالا این که اشتباه لپی بود، اما چه جالب که «زن یا مرد» بودن آدمها فراموشمان نمیشود.
اسمشان را فراموش میکنیم، به همراه کلی چیز دیگر. اما زن یا مرد بودنشان را نه به این راحتیها.
پ.ن: من از دیدن این برنامهی «فیتیله» که جمعهها پخش میشه لذت میبرم. کار کردن برای آدمها را دوست دارم؛ بچهها، پیرها و آنها که به سن و سال خودمان هستند.
Labels: نگاه به گذشته